محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ «عطار پیر! قصه هایت را بگو و بگذار آنها که نمیتوانند با اندیشه هایت کنار بیایند دست کم از لذت زیبایی این قصهها بی بهره نمانند. در تو حیرانم و در این قصه هایت که تمام صحنههای حیات و تمام طبقات و افراد جامعه در آنها تصویر میشوند و سنگ و درخت و خاک و آب هم شخصیت پیدا میکنند و به زبان میآیند.»
حال ما باید او را یک شاعر حاذق بخوانیم یا یک قصه گوی ماهر یا یک شاعر قصه پرداز چیره دست؟ کسی که برخلاف طیف گستردهای از هم مسلکان خود، مدح و ثنا و مجیزگویی و انعام و صله را رها کرد و ترجیحش به انزوا بود و گمنامی؛ «چه علاقهای به گمنام ماندن، به بی نام و نشان ماندن داشتی عطار.
در گوشه دکان خویش، که دردخانه تو و داروخانه دردمندان بود، با چه فراغتی از خلق کناره گرفته بودی و در عشق خویش، در روح خویش و در خدای خویش محو بودی.» این سرشناس بودن و ناشناس ماندن، اما برای ما که قرنها بعد داریم در صدد شناخت بیشتر او برمی آییم، همه چیز را در رابطه با شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در یک هاله بزرگ ابهام قرار دارد و حالا مطمئنترین چیزی که درباره او میتوان گفت، این است که در نیمه دوم قرن ششم و ربع اول قرن هفتم میزیسته و اهل نیشابور بوده است، اما مگر نه این است که «یکی از نشانههای بزرگی مردان تاریخ این است که مرد هرچه بزرگتر شد تاروپود افسانه بیشتر بر گرد او تنیده میشود.»
و حالا کیست که نداند ملک او از کجا تا کجای سرزمین شعر و شاعری را به تسخیر خود درآورده چنان که خودش نیز میگوید: «ای مدعی! کجایی تا ملک ما ببینی/ کز هرچه بود در ما برداشت یار، ما را» روزی که گذشت، یعنی بیست و پنجم فروردین، مصادف شده است با روز بزرگداشت این شاعر اهل خراسان؛ بهانهای برای اینکه سرکی بکشیم در برخی از منابعی که از عطار نوشته اند و شعرش و احوالاتش.
داروخانه پدر یا دربار فرمانروایان؟ در دومی هم میتوانست منزلتی بی، چون و، زیرا داشته باشد، چرا که به شاعری در خراسان شهره بود و چنان که مثل او و پیش از او، بسیار بوده اند که مهارت خود در به نظم کشیدن واژگان را با خلعت و سکههای زر پادشاهان تاخت زدند. با این حال، او کنج عطاری پدر را ترجیح داد، به هیچ یک از دربارهای خراسان در آن روزگار نپیوست و شعر خود را وقف ستایش فرمانروایان نکرد و واقعیت اینکه «داروخانه پدر برایش از دربار فرمانروایان جالبتر بود. در اینجا فرید فرصت تازهای برای شناخت داروها، تجربه در کار درمان بیماریهای شایع در ولایت و آشنایی با آلام و آمال طبقات ضعیف اهل شهر و روستا یافت. استفاده از این فرصت وی را به نیک و بد زندگی عامه آشنا ساخت.
مطالعه کتابهای طب و دارو، شناخت را که لازمه مهارت در حرفه بود، بر وی الزام کرد و برای گردآوردن گیاهان دارویی به جست وجو در طبیعت، در کوه و صحرا واداشت.» و در این وانفسا و لابه لای فراغتی که حاصل میشد، شاید همان هنگام پرسه زدن در دل طبیعت و تأمل و تعمق در اندیشههایی که خود را به رخش میکشیدند، زمانی را «صرف مطالعه کتابهای صوفیه و اشتغال به تمرین در شعر و شاعری میکرد. از مطالعه کتابهای صوفیه یادداشتهای جالبی در احوال و مقامات زهاد، وعاظ، اولیا و مشایخ جمع آوری میکرد که مرور بر آنها برای خود وی هم عبرت افزا و تفکرانگیز بود.»
این صرف عمر در علوم ظاهری و معارف اکتسابی به همراه کشش غیبی و کوشش شخصی در نهایت، هم راهی به وجود او پیدا میکند و هم با قدرت بیشتری از وجود او بر زبانش جاری میشود و او را به یکی از قلههای شعر عرفانی در ادبیات فارسی ما تبدیل میکند، اما در باب تغییر احوالات او به صورت ناگهانی و بعد از وقوع یک اتفاق خاص، روایات متعددی وجود دارد که البته درباره صحت و سقم آنها حرف و حدیثهای فراوان وجود دارد.
یک نمونه آن، روایتی است که جامی در نفحات الانس آورده است: «سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول و مشعوف معامله بود. درویشی به آنجا رسید و چند بار شیئاً ﷲ گفت. وی به درویش نپرداخت. درویش گفت:ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت: چنان که تو خواهی مرد. مرد درویش گفت: تو همچون من توانی مرد؟ عطار گفت: بلی. درویش کاسه چوبین داشت، زیر سر نهاد و گفت: ا... و جان بداد. عطار را در حال متغیر شد و دکان بر هم زد و به این طریقه درآمد.»
چنین استحاله و تطور در شاعر پرآوازه ما از دیار نیشابور، به همراه همه مطالعات و تجربیات ته نشین شده پیشین، او را به یکی از سه ضلع مثلث ادبیات عرفانی ما تبدیل کرد و در جوار سنایی و مولوی قرار داد. مسیری که «با سنایی آغاز میشود، در عطار به مرحله کمال میرسد و اوج خود را در آثار جلال الدین مولوی مییابد.»
محمدرضا شفیعی کدکنی در قیاس او با سنایی میگوید: «عطار با اینکه به لحاظ زبان شعر، در بعضی موارد ورزیدگی سنایی را ندارد؛ اما در مجموع از کمال شعری بیشتری برخوردار است؛ یعنی شعرش در قلمرو عرفان، خلوص و صداقت و سادگی بیشتری را داراست و معانیای که به آنها میپردازد، در حدی فراتر از عوالم سنایی است. مهمترین ویژگی عطار در این است که تمام آثار او در راستای تصوف است و در مجموعه مسلم آثار او حتی یک بیت که نتواند رنگ عرفان به خود بگیرد نمیتوان یافت.»
با این حال، ادیبان ما معتقدند نیم قرنی بعد از عطار یا اندکی بیشتر، مثنویات او در مقابل ظهور و بروز مثنوی جلال الدین بلخی، فروغ و جاذبه خود را از دست داد، اما آنچه در این میان مسلم است و اهل ادب به آن اذعان دارند این است که مولانا اندیشههای عطار را جلوه درخشان تری بخشیده است؛ «.. قرون بعد در تسخیر مثنوی مولانا باقی ماند که درد و شور عطار را با لحنی قویتر و با بیانی خوش منطقتر تحریر کرد؛ و درواقع با نظم کردن یک مثنوی جدید در شش دفتر کلان، تقریبا تمام احساس و آرمان شاعر نیشابور را در طی افکار و احساسات جدید پرجاذبه خویش به بیان آورد؛ و آنچه را در اندیشه و تعلیم عطار متضمن ضعف یا فاقد قدرت یافت با قوت و انسجام بیشتر تقریر کرد.» چنان که خود جلال الدین محمد بلخی میگوید: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار آمدیم» شمس الدین احمد افلاکی در تذکره اش با نام مناقب العارفین نیز چنین آورده است که مولانا «سخنان فریدالدین رحمه ا... علیه مطالعه میفرمود.»
اما چه چیزی در غزلهای عطار نهفته است که در گذر سالها راه خود را پیدا کرده و ماندگار شده است؟ عبدالحسین زرین کوب درباره ویژگیهای اشعار او میگوید: «غزلیات عطار، خواه عاشقانه، خواه عارفانه و خواه قلندرانه، از عشقی واقعی که تجربه قلب یا تجربه روح است حاکی است. حتی غزلهایی که در آنها عشق به تجربه عرفانی قابل تأویل هم نیست، عشق را یک واقعیت محسوس، نه یک خیال هذیان آمیز تنها شاعرانه، نشان میدهد. در تعدادی از آنها هم تصویر یا تقریری دوگانه و آمیخته به ایهام به نظر میرسد که عشق عادی را به چیزی ماورای جسم، به امری روحانی و احساسی تبدیل میکند.»
نکتهای که شفیعی کدکنی با زبانی دیگر به آن اشاره میکند: «ما «صورت» را به معنی عام کلمه، در اینجا به کار میبریم که شامل «زبان» و «تصویر» و «رمز» و «موسیقی» و «قالب عمومی» شعر است و «معنی» را برابر «محتوی» یا «پیام». به همین دلیل تناسب صورت و معنی است که در غزل عطار خواننده هیچ عنصری را زاید احساس نمیکند و انتخاب «تک بیت» از آن بسیار دشوار است. باید غزل انتخاب کرد نه تک بیت. در صورتی که از اغلب شاعران بزرگ غزل سرا، میتوان به تک بیتهایی قناعت کرد.»
در میان انبوه اشعاری که به زبان و قلم او جاری شده است، میتوان سرودههایی را پیدا کرد که نه تنها هیچ تناسب ظاهری با آن بخش عمده و انبوه ندارد، بلکه از آنها با عنوان کوششهای مبتذل فکری و زبانی یاد میشود. شفیعی کدکنی معتقد است: «با نهایت صداقت باید اعتراف کرد که این گوینده بزرگ، در تمام آثارش گاه چنان گرفتار کوششهای مبتذل فکری و زبانی میشود که انسان در شگفت میشود که گوینده آن شعرهای والا، آیا همین کسی است که این گونه اسیر معانی سست و برداشتهای نادرست از حقیقت شعر شده است؟»
اتفاقی که البته مختص این شاعر نیست و در آثار بسیاری دیگر از بزرگان ما نیز نمود دارد و به نظر پاسخ به چرایی آن نیز چندان دشوار نیست: «اگر ما بخواهیم معیارهای حاکم بر ذوق و سلیقه انسان معاصر را بر شعر عطار حاکم کنیم، بی گمان قسمت عمدهای از شعرهای او، برای ما، بی ارج و سست و ناتندرست است. اما اگر بدانیم که در قرون و اعصار گذشته، معیارهای دیگری نیز بر ذوقها حاکم بوده و شاعران نمیتوانسته اند به کلی رشته آن علایق را در سنت شعری خود قطع کنند، آنگاه خواهیم دانست که این ضعفها امور طبیعی است.»
حالا هرقدر هم که محققان تفحص کنند در آثار او، این شاعر قصه گو خود بهتر از هر کس دیگر واقف بوده که ملکش از کجا تا کجای سرزمین شعر و شاعری را در برمی گرفته چنان که سروده است: «مصیبت نامه کاندوه نهانست/ الهی نامه کاسرار عیانست/ مصیبت نامه زاد رهروانست/ جهان معرفت اسرارنامه است/ بهشت اهل دل مختارنامه است/ مقامات طیور ما چنانست/ که مرغ عشق را معراج جانست.»
در این میان اما، داستان سی مرغ کوه قاف شاید شهرهتر باشد و آشناتر. داستان تشبیه جان آدمی به مرغ و کالبد او به قفس و اشتیاق و آرزوی فرار او از این تنگنا. هرچند بزرگانی، چون بوعلی و غزالی نیز بوده اند که با «رساله الطیر» خود چنین مفهومی را بیان کرده اند، با این حال به نظر، «باید انصاف داد که آنها این معانی بلند را مانند عطار پس از سنجش با محک تجربت لباسی باندام آن طور که عطار تعبیه کرده است نپوشانده اند و پرده از رخسار غوامض و مشکلات برنگرفته اند و فقط به اشارتی و کفایتی بسنده نموده و گذشته اند تا آنجا که آثارشان به لغز و معما بیشتر شباهت پیدا کرده است تا کتابی دلیل و راهنما، چون منطق الطیر.»
برای گردآوری این مطلب از منابع زیر استفاده شده است:
زندگی نامه شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، تألیف سعید نفیسی
صدای بال سیمرغ، درباره زندگی و اندیشه عطار، دکتر عبدالحسین زرین کوب
مثلث شعر عرفانی: سنایی عطار و مولانا، محمدرضا شفیعی کدکنی
زبور پارسی، نگاهی به زندگی و غزلهای عطار، محمدرضا شفیعی کدکنی
منطق الطیر (مقامات طیور)، شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، به اهتمام دکتر سید صادق گوهرین